همچو نی می نالم از سودای دل


آتشی در سینه دارم جای دل

من که با هر داغ پیدا ساختم


سوختم از داغ نا پیدای دل

همچو موجم یک نفس آرام نیست


بسکه طوفان زا بود دریای دل

دل اگر از من گریزد وای من


غم اگر از دل گریزد وای دل

ما ز رسوایی بلند آوازه ایم


نامور شد هر که شد رسوای دل

خانه مور است و منزلگاه بوم


آسمان با همت والای دل

گنج منعم خرمن سیم و زر است


گنج عاشق گوهر یکتای دل

در میان اشک نومیدی رهی


خندم از امیدواریهای دل